چرکین. (آنندراج). چرکین و ناپاک و پلید و ملوث و کثیف. (ناظم الاطباء). چرک آلوده. چرکن، زخم آلوده به چرک و ریم. ریمناک. رجوع به چرک و چرک آلوده و چرکین شود
چرکین. (آنندراج). چرکین و ناپاک و پلید و ملوث و کثیف. (ناظم الاطباء). چرک آلوده. چرکن، زخم آلوده به چرک و ریم. ریمناک. رجوع به چرک و چرک آلوده و چرکین شود
شرمگین. شرم آلود. شرمگن. شرمنده روی: از حجاب حسن شرم آلودۀ لیلی هنوز بید مجنون سربه پیش انداختن بار آورد. صائب تبریزی (از آنندراج). رجوع به شرم آلود شود
شرمگین. شرم آلود. شرمگن. شرمنده روی: از حجاب حسن شرم آلودۀ لیلی هنوز بید مجنون سربه پیش انداختن بار آورد. صائب تبریزی (از آنندراج). رجوع به شرم آلود شود
چیزی که آن را در نمک غلطانیده باشند. (آنندراج). به نمک آغشته. که آن را در نمک خوابانده یا نمک بر آن پاشیده باشند: آنم که غم دل به دو عالم نفروشم زخم نمک آلوده به مرهم نفروشم. تأثیر (از آنندراج)
چیزی که آن را در نمک غلطانیده باشند. (آنندراج). به نمک آغشته. که آن را در نمک خوابانده یا نمک بر آن پاشیده باشند: آنم که غم دل به دو عالم نفروشم زخم نمک آلوده به مرهم نفروشم. تأثیر (از آنندراج)